.persianblog'">
زنی که توی دلش مرده ای شبیه تو جا شد...
مرداد دست های تو را گم ... و بعد هم اخراج . حلق و آب . تلاطم ... و بعد هم این قهوه را به جای دو چشم تو خوردم و تف کرده ام به هیکل مردم ... و بعد هم با کاج های مرده هم آغوش . تخت تخت توی شومینه.آتش و کژدم ... و بعد هم در عمق گور . X نفر . رو به روی هم من.من.من و من و من و گندم ...وبعد هم شلوار های حوصله تنگ . انزوا . کما احساس های آجری قم ... و بعد هم
¤ نویسنده:حمیده مظفری
|
مدیریت وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک کل بازدیدها:5339 بازدیدامروز:4 بازدیددیروز:0 |
درباره من |
لوگوی وبلاگ |
|
اشتراک در خبرنامه |
|